علي جون و دست گرفتن سه تار
عسل مامان ديشب خونه مادرجون وقتي بهونه ميگرفتي بردمت تو اتاق خواب و دايي امد پيشت و شروع كرد واست تار زدن و تو طبق معمول حاجو واج داشتي نگاه ميكردي و مدام اشاره ميكردي به سه تار كه به ديوار بود و وقتي دادم بهت با علاقه گرفتي دستت و مدام به دايي نگاه ميكردي و سعي ميكردي مثل دايي بگيري دستت و سه تارو ميگرفتي بالا و انگشت مينداختي زير سيم هاشو ميخنديدي خيلي واسمون جالبببب بووووددددو جالب تر اين بود كه دايي هر چي تار رو ميذاشت جلوت تو دست نميزدي و دوست داشتي كه بيشتر نگاه كني داي ساز بزنه و تو سه تار رو خودت بگيري دستتو اداي دايي رو در بياريباهوش ماماني و بابايي اميدوارم كه يه روزي تو عرصه موسيقي بهترين باشي عاشقتييييممممم ما تمام سعيمون رو واسه موفقيت تو تو زندگي ميكنيم تا تو گل زندگيمون هميشه و همه جا بهترين باشي
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی