سفر نامه علي جونم
سلام پسر ناز مامان
خيلي دير شده كه خاطرات مسافرت رفتنت رو بنويسم ولي ماماني حتمآ برات مينويسه.
90/5/3صبح زود رفتيم خونه مامان جون تا همراه دايي و خاله بريم شمال ساعت 7 راه افتاديم و 2 شمال بوديم و تو براي اولين بار دريا رو ديدي و برات خيلي عجيب بود اين همه اب وخوشحال شده بودي بعد از ظهر برديمت ساحل و نشونديمت رو ماسه ها و تو اون دستاي خوشگلت رو كردي زير ماسه ها و وقتي اوردي بيرون سياه شده بود و تو ترسيدي و شروع كردي به گريه كردن خيلي بامزه بود بعد دايي اوردت تو اب خيلي خوشحال بودي بعد خودم امدم و باباي حسابي با تو اب بازي كرديم تو بغل بابايي امنييت بيشتري ميكردي و اروم ترو خوشحال تر بودي تا بغل دايي و اين دو روزي كه شمال بوديم كارمون شده بود تو رو ببريم دريا و اب بازي كني .بعد از دو روز رفتيم سرعين و تو مثل بابايي كه از گرما فراري بودي خيلي خوشحال شدي كه رفتيم يه جاي خنك. وقتي داشتيم ميرفتيم سرعين تو راه 2بار حالت بهم خورد و همگي ترسيده بوديم به خاطر اينكه جاده خيلي پيچ داشت ولي وقتي رسيديم خلخال خدارو شكر خوب شدي و تو يه پارك نشستيم براي نهار و استراحت حسابي بازي كردي .ساعت 4 بود كه رسيديم سرعين و بابا و دايي تا ساعت 9 شب دنبال هتل بودن چون خيلي شلوغ بود و بلاخره رفتيم هتل پاسارگاد .روز دوم همراه ماماني و خاله ها مامان جون و زن دايي رفتيم اب گرم قبلش ماماني برات يه تيوپ كه شكل لاكپشت بود خريد واااااااااااااايييييييييييي كه تو چقدر اب دوستتتتتتتتتتتت داري ماماني. خيييلي بهت خوش گذشت جيغ ميزدي اب بازي ميكردي انجارو ريختي بهم شيرين ماماني بعد از اب بازي همگي شام رفتيم بيرون و روز جمعه هم برگشتيم خونه ساعت 4 صبح بماند كه چقدر تو ماشين خسته شدي و ماماني رو هم خسته كردي. ولي خيلي خوب بود كه تو مسافرت كنار من و بابايي بودي چون ديگه حوصله ما سر نميرفت از تنهايي تازه وقت هم كم مياورديم خدا جون ممنونتمممممممممم كه اولين مسافرت همراه گل پسرم به خوبي بود .
با تو بودن براي من و بابايي يه دنيا شاديه