عليعلي، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

موسیقیدان کوچک

باران زيباي زندگي

تو به اندازه این باران خدا زیبایی                    و سرشار از زیبایی و طراوت با خود یک دنیا عشق و ارامش اوردی                    ای زیباترین باران رحمت الهی                      دوستت داریم ...
23 آبان 1391

اعداد و رنگ ها

سلام فندق مامان عشق مامان یه ٢ هفته ای هست که علاقه مند شدی هر چیزی رو بشمری و میگی این چند تاست و بیشتر با انگشت های کوچولوت سر گرمی و مدام به من نشون میدی میگی این چند تاست.وجالب اینه  که عدد ٢ و ١٠رو مثل هم ادا میکنی و تشخیصش برای مامان سخته. راستی به شناخت رنگ ها هم علاقه داری و حسابی منو با پرسیدن رنگ ها در روز سرگرم کردی و تا یه چیری میبینی و میخوای که مطمئن بشی میگی این صورتیه  یا ابیه؟و مامان هم زود جواب درست رو بهت میده و تو تکرار میکنی با من اخه شما پسر باهوش منیییییییییییییییییی   ...
15 آبان 1391

علي نگوبلا بگو

شازده کوچولو من سلام جوجو خیلی بلایییییییییییی تو به خدا یه کارای میکنی که ادم شاخ در میاره . کاملا حرف میزنی ٢ساله مامانی چند روزیه که هرکسیو میبینی میگی اسمت چیه از منم زیاد میپرسی هی میگی مامانی اسمت چیه؟یا امروز تو تاکسی به اقای راننده میگفتی اگای راننده اسمت جیه؟ .جدیدا هم تا کار اشتباهی میکنی من ناراحت میشم زود میای پیشم و میگی مامان علی دوشت داله و هی مامانو بوس میکنی صورت مامانو میگیری تو دستات.  تازه یاد گرفتی میگی خسته نباشی و تا بابایی از سر کار میاد میدوی میری تو بالکن و از اونجا سلام میدی و میگی هسته نباشی بابایی امشب هم سر یه موضوعی من از دستت حسابی ناراحت شدم و تو هی امدی زبون ریختن و عذر خواهی و میگفتی علی حباسش نب...
26 مهر 1391

پسرم موفق شد

عشق ماماني بلاخره امروز بدون گريه از من جدا شدي تبريك ميگم بهت كه تونستي زود وفق بدي خودتو و من  رو از اون نگراني در بياري خيلي خيلي خوشحالم  كه تونستم كه با حرفام بهت اعتماد بدم كه من تو رو ترك نميكنم و هميشه كنارتم.و با خريدن  يه هديه كه دادم به مربيت كه بهت بده و گفتي اله ديا برام هريده وخيلي خوشحال شدي. روزي كه بهت گفتم ماماني تو بري مهد من بعد از ظهر ميام دنبالت مثل روزاي قبل ماماني مياد با هم ميريم و خوشحال شدي و رفتي ديروز خودت رفتي تو مهد ولي وقتي گفتم برو گفتي كيفمو بده تا گرفتي من رو ديدي زدي زير گريه و رفتي بالا خيلي خوب بود كه چون خودت با پاي خودت رفتي تو بدون اينكه مثل روزاي قبل تو بغلم چسبيده باشي .و امروز هم ك...
11 مهر 1391

هم دوست داري هم نداري

سلام عشق مامانی عزیزم از شنبه داری میری مهد هم دوست داری هم نداری وقتی میخوای بری با سختی میری ولی وقتی میام دنبالت با کلی انرژی میای پایین  که نشون میده بهت خوش گذشته وحسابی بازی کردی وبه همه سلام میدی و به همه میگی منونم همون ممنونم و خیلی خوشحال اونجارو ترک میکنیم و برام از مهد میگی با اون زبون کوچولوت دست و پا شکسته تعریف میکنی راستی دیروز وقتی امدیم خونه در کیفت رو بازکردم یه نقاشی دیدم که حتما در اولین فرصت عکسشو میزارم و حسابی ذوق کردم که اولین نقاشی مهدتو دیدم نفس مامان و خوذت هم بهم گفتی خاله دیا مداد ننگی نگاشی مامان فدای این دستای هنرمند تو بشه. ...
4 مهر 1391