عليعلي، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

موسیقیدان کوچک

مهموني علي جون 2/5/90

عزيز دل ماماني امروز بعد از 2هفته امدم به وبلاگت سر بزنم و اتفاق هاي كه افتاده رو بنويسم روز يكشنبه مورخ2/5/90 براي سلامتي اون مرواريد هاي قشنگت و اينكه به سلامتي همه مرواريدهاي قشنگت رو در بياري اش دندوني پختم.همه بودن خاله ها عمه ها مامان بزرگ ها  هلا كسري پوريا ريحانه كلي هم كادو خوشگل جمع كردي. صندل تاپ شورت 2 ماشين شورتك تاپ تك و...و تو كلي خوشحال بودي ميخنديدي حسابي ذوق ميكردي . دورت شلوغ بود كلي بهت خوش گذشت.اميوارم هميشه شادي هاي بزرگ تو زندگيت جريان داشته باشه و خنده رو اون لبهاي نازت لونه كنه و هيچ وقت نره. مامان و بابا عاشقانه دوست دارن ...
11 مرداد 1390

دوست دارم خاله فرنوش

سلام خاله فرنوش خيلي ممنون از اينكه تند تند مياي به وبلاگ من سر ميزني شرمندمون ميكني كاش نزديك بودي با مامانيم تند تند ميومديم پيشت ولي حيف خاله خليي دورييييي به اميد روزي كه بياي ايران و من ماماني بياييم پيشت و تورو از نزديك ببينيم مامانيم خيلي دلش واست تنگ شده دوستتتتت دارممممممممم اله فنوششششش(از طرف علي) ...
1 مرداد 1390

مرواريد بعدي1/5/90

جوجو ماماني ديشب وقتي با هم داشتيم ميوه ميخورديم دوباره ماماني ديد كه اون يكي مرواريد خوشگلتم يه توچولو زده بيرون  مباركككككككك باشههه عسلممممم ...
1 مرداد 1390

مرواريد جديد مبارك نفسم

اميد ماماني عسلمممم دندون جديد مبارك ديروزيعني 27/4/90 وقتي داشتم ظهر ميخوابوندمت يه لحظه ديدم كه لثه بالاييت خيلي سفيد شده انگشت كشيدم ديدم واااااااااااااااايييييييييييييي مرواريد سفيدو قشنگت يه كوچولو زده بيرون حسابي ماماني رو خوشحال كرديييييييييي. ماماني فدات بشه و زود زود زنگ زدم به بابا نادر گفتم  و بابايي هم كلي واست ذوق كرد و از پشت تلفن بهت تبريك گفت  ماچ گندت كرد اميدواريم همه مرواريدهاي سفيدت سالم و بدون دردسر در بيان اينجوري بشي گلللللل مامان ...
28 تير 1390

شيرينه

سلام فرشته کوچولو مامانی خیلی بلا شدی فسقلی مامانی ادای من و بابایی رو در مییاری. دیروز وقتی  از بیرون امدیم وپله هارو امدیم بالا منو بابایی  داشتیم نفس نفس میزدیم  بعد تو یه نگاه به بابا و به من کردی و شروع کردی به نفس نفس زدن و من و بابایی اول کلی تعجب کردیم بعد طبق معمول با یه عالمه ماچچچچچ محکم کلافت کردییم جوجو مامااااااااانییییی خیییلیییییییییی شیرینی تووو اخه ...
27 تير 1390

لالايي مادر جون علي

این لالایيه که مادر جون موقع خوابوندن تو زمزمه میکنه و من اينو براي تو نازنينم مينوسم كه هيچ موقع فراموش نكنيم و يادگاري بمونه واسمون.(دستگاه دشتي) لالالا گفتم بحر اميدي گهوارتو بستم پاي بيدي لالالا ميگم خوابت نمياد بزرگت ميكنم يادت نمياد غريبي ميري چند ماه بموني مرا همراه ببر تنها نموني مرا يكجا ببر كه سايه باشه درخت هل و ميخك داشته باشه درخت هل و ميخك دانه كرده غم دوريت مرا ديوانه كرده سه روزه رفته اي سي روزاست امروز تو بهار رفته اي پاييز است امروز تو رفتي وقت گل چيدن بيايي گل عمرم خزون شد كي مي يايي لالا لالا لالا   ...
23 تير 1390

علي جون و دست گرفتن سه تار

عسل مامان  ديشب خونه مادرجون وقتي بهونه ميگرفتي بردمت تو اتاق خواب و دايي امد پيشت و شروع كرد واست تار زدن و تو طبق معمول حاجو واج داشتي نگاه ميكردي و مدام اشاره ميكردي به سه تار كه به ديوار بود و وقتي دادم بهت با علاقه گرفتي دستت و مدام به دايي نگاه ميكردي و سعي ميكردي مثل دايي بگيري دستت و سه تارو ميگرفتي بالا  و انگشت مينداختي زير سيم هاشو ميخنديدي خيلي واسمون جالبببب بووووددددو جالب تر اين بود كه دايي هر چي  تار رو ميذاشت جلوت تو دست نميزدي و دوست داشتي كه بيشتر نگاه كني داي ساز بزنه و تو سه تار رو خودت بگيري دستتو اداي دايي رو در بياري باهوش ماماني و بابايي اميدوارم كه يه روزي تو عرصه موسيقي بهترين باشي عاشقتييييممممم م...
22 تير 1390

زندگيم هميشه سالم باش

عشق ماماني چند روزه هر كسي تو رو ميبينه ميگه لاغر شدي من دارم ديونه ميشم.اشتهات هم خيلي كم شده اعصابم ميريزه به هم وقتي ميبينم كه چيزي نميخوري پيش خودم ميگم شايد واسه اينه كه فعاليتت زياد شده بازيگوش شدي ولي حتمآ فردا ميريم دكتر سواي اينكه غذات كم شده شبها هم زياد بي خواب ميشي نميدونم چرا؟ ماماني اميدواره كه هيچ مشكلي نداشته باشي گل مامان چون وقتي تو مريض ميشي مامان الهام هم مريض ميشه من تحمل مريض شدن تورو ندارم ...
20 تير 1390

2كلمه جديد

١٧/٥/٩٠سلام زندگی مامان چند روزی میشه که وقت نکردم به وبلاگت سر بزنم در گیر یک سری کار بودم نشد ببخشید.این چند روزه ٢تا کلمه یاد گرفتی.چند شب پیش طبق معمول داشتی با تلفن بازی میکردی که گوشی رو برداشتی و گفتی الو الو ومن بابایی کلی واست دست زدیم قند تو دلمون اب شد.راستی مامانی امروز ١١ ماهگیت تموم شد و پا گذاشتی تو ١٢و من خرسند از اینکه فرشته مامانی داره به ١سالگیش نزدیک میشه. ١٨/٤/٩٠روز جمعه برده بودمت حمام وقتی داشتم با تو بازی میکردم و داشتم بهت میگفتم کلاغ چی میگه میگه غار غار و اینو چند مرتبه برات تکرار کردم و تو هم که داشتی با اون چشمهای قشنگت من نگاه میکردی  و وقتی دوباره پرسیدم گفتم کلاغ چی میگه تو گفتی غا غا مامان قربوو...
20 تير 1390