عليعلي، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه سن داره

موسیقیدان کوچک

علي نگوبلا بگو

شازده کوچولو من سلام جوجو خیلی بلایییییییییییی تو به خدا یه کارای میکنی که ادم شاخ در میاره . کاملا حرف میزنی ٢ساله مامانی چند روزیه که هرکسیو میبینی میگی اسمت چیه از منم زیاد میپرسی هی میگی مامانی اسمت چیه؟یا امروز تو تاکسی به اقای راننده میگفتی اگای راننده اسمت جیه؟ .جدیدا هم تا کار اشتباهی میکنی من ناراحت میشم زود میای پیشم و میگی مامان علی دوشت داله و هی مامانو بوس میکنی صورت مامانو میگیری تو دستات.  تازه یاد گرفتی میگی خسته نباشی و تا بابایی از سر کار میاد میدوی میری تو بالکن و از اونجا سلام میدی و میگی هسته نباشی بابایی امشب هم سر یه موضوعی من از دستت حسابی ناراحت شدم و تو هی امدی زبون ریختن و عذر خواهی و میگفتی علی حباسش نب...
26 مهر 1391

پسرم موفق شد

عشق ماماني بلاخره امروز بدون گريه از من جدا شدي تبريك ميگم بهت كه تونستي زود وفق بدي خودتو و من  رو از اون نگراني در بياري خيلي خيلي خوشحالم  كه تونستم كه با حرفام بهت اعتماد بدم كه من تو رو ترك نميكنم و هميشه كنارتم.و با خريدن  يه هديه كه دادم به مربيت كه بهت بده و گفتي اله ديا برام هريده وخيلي خوشحال شدي. روزي كه بهت گفتم ماماني تو بري مهد من بعد از ظهر ميام دنبالت مثل روزاي قبل ماماني مياد با هم ميريم و خوشحال شدي و رفتي ديروز خودت رفتي تو مهد ولي وقتي گفتم برو گفتي كيفمو بده تا گرفتي من رو ديدي زدي زير گريه و رفتي بالا خيلي خوب بود كه چون خودت با پاي خودت رفتي تو بدون اينكه مثل روزاي قبل تو بغلم چسبيده باشي .و امروز هم ك...
11 مهر 1391

هم دوست داري هم نداري

سلام عشق مامانی عزیزم از شنبه داری میری مهد هم دوست داری هم نداری وقتی میخوای بری با سختی میری ولی وقتی میام دنبالت با کلی انرژی میای پایین  که نشون میده بهت خوش گذشته وحسابی بازی کردی وبه همه سلام میدی و به همه میگی منونم همون ممنونم و خیلی خوشحال اونجارو ترک میکنیم و برام از مهد میگی با اون زبون کوچولوت دست و پا شکسته تعریف میکنی راستی دیروز وقتی امدیم خونه در کیفت رو بازکردم یه نقاشی دیدم که حتما در اولین فرصت عکسشو میزارم و حسابی ذوق کردم که اولین نقاشی مهدتو دیدم نفس مامان و خوذت هم بهم گفتی خاله دیا مداد ننگی نگاشی مامان فدای این دستای هنرمند تو بشه. ...
4 مهر 1391

به مهدرفتن علي جون

سلام نفس مامان امروز اول مهر ٩١ و شما بعد از ١هفته تاخیر رفتی مهد به سختی جدا میشی و من هم ناراحت میشم با گریه هات ولی عشقم همش به خاطر اسایش و رفاه خودته ومامان با مشاورت صحبت کرده گفته ١هفته امتحانی بریم تا من رفتاراتو گزارش بدم و اون بهم بگه باید چیکار کنم فقط جون مامان الهام همکاری کن باهام پسرم چون فقط به خاطر خودته.دوست داری بالا بری ولی میگی مامان هم بیاد ولی نمیشه مامانی تنها باید بری راستي اسم مربیت خاله بهار . يه كوچولو هنوز مريضي و شايد اين موضوع باعث شده بهونه گيريات بيشتر بشه .دوست دارم و بدون همه اين كارا به خاطر خودته فرشته مامان
1 مهر 1391

چه چيزايي دلت ميخواد

سلام عشق مامان وروجك من ماماني تو عاشق سويچ ماشين هستي و از همه بيشتر براي بابا بپر و دايي عباس رو دوست داري و وقتي ميبينيشون از خود بيخود ميشي و نميدوني چيكار كني همه از كاراي تو خندشون ميگيره و كسي جرات نداره سويچ ماشينشو بيرون بياره از جيبش چون تو اني رو هوا ازش ميزني و حالا حالا بهش نميدي كلي فيلم داريم باهات به شامپو ريكا اسكاج و خمير دندون و مسواك  صابون ادكلن پيچ كوشتي علاقه وافر داري صبح كه بيدار ميشي به مامان ميگي اكاج ممزعلي ايكا بيده ترجمش اينه يعني اسكاج قرمز علي رو ريكا بزن بده من برم همه جارو كف مالي كنم لذت دنيا رو ميبري با اين كارت نامپو=شامپو اكاك=اسكاج همير ننون=خمير دندون مكاك=مسواك اكلن=ادكلن پيچگوش...
8 شهريور 1391

دل ما رو ميبري

ماماني خيلي دلبري هر كسي رو كه ميخواي صدا كني حتما به دنباله اسمش يه دون (جون )اضافه ميكني  مثل حاله (خاله) دون  بابا دون نسم دون و... و يا وقتي كار اشتباهي انجام ميدي ميبيني مامان ناراحت ميشه زودي ميايي پيش مامان و  مدام ميگي مامان الامه ماماني دون موس(بوس)بيده و من و بغل ميكني و هي من و بوس ميكني تا مامان تو رو ببخشه جوننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن مامان عاشقه دل مهربونته... يا جديدا ميايي پيش مامان و بابايي ميگي علي عديده (عزيزه)بابا دادره عديده مامان الامه نندگيه(زندگيه)مامانه عجقه(عشقه)باباييه و كلي دلبري ميكني نفس دوست داريم يه دنيا ...
30 مرداد 1391

اراده قوي علي دووووووون مامان

سلام عمر مادر در تاريخ91/5/6شروع كردم به كم كردن شير خوردن تو و برات تايم گداشتم يك بار صبح يك بار شب و به هر ترفندي بود حواستو پرت ميكردم ولي شما هي سراغشو ميگرفتي و من هم به تو ميگفتم ببين هلا و كسري ديگه شير نميخورن بزرگ شدن و تو منو با تعجب نگاه ميكردي و چون عاشق شخصيت مي مي ني كتاب قصه هات هستي از اون هم كمك گرفتم و گفتم ببين مي مي ني شير نميخواد و تو هم زود قبول كردي گرچه زهرا جون (روانشناس كودك)بهم گفته بود در طول 2 هفته باييد اين كار رو انجام بدم  و لي تو زود كنار امدي و اصلا مامان رو اذييت نكردي چون اصلا فكرشو نميكردم كه راحت كنار بيايي ولي تو فوق العاده اراده خوبي داشتي چون خيلي وابسته بودي وتونستي 2روزه كنار بذاري افرين پسر...
30 مرداد 1391

به ياد جشن 1سالگي

  اينم علي جون تو بغل دايي جونش عاشق اين دايي و ماچينشه و البته عاشق خيار جشن 1سالگي حسابي خسته شدي به ياد پارسال گذاشتم امسال هم ايشالله كه بعد ماه رمضان ميگيريم ...
17 مرداد 1391

لبخند چشم تو

تنها دليل من كه خدا هست و                                            اين جهان زيباست                                            وين حيات عزيز و گرانبهاست لبخند چشم تو ست هرچند با تبسم شيرينت   ...
17 مرداد 1391